حسام ســرا
| ||
خدای من! برگزیده دعا درابیاتی از شاعران ایرانی حافظ خواهم من از خدا به دعا صد هزار جان تـــا صـد هـــزار بـــــار بمیـــرم برای تو هلالی جفتائی رفتم به مسجدی که به رویش نظر کنم بر رخ گرفت دست و دعا را بهانه ساخت میلی ترک دعای مردن من میکنی چه حاجت آن بقــای هجــر تو بادا مکن دعای دگر کمال خجندی دگرآن شب است امشب که زپی سحرندارد من و بــاز آن دعاها که یکی اثر ندارد وحشی بافقی از بس که وصالش به دعا میخواهم خجلت زدة روی دعــــــا ساخت مرا خلیل به دشنامی دل ما را به دست آر که همچــون ما دعــــا گوئی ندارد نثاری تبریزی از آن مژگان او دست دعا بر آسمان دارد که دائم از خدا خواهد شفای چشم بیمارش کلیم کاشانی شب هجراست ودارم برفلک دست دعاامشب به غیر ازمرگ حیرانم چه خواهم ازخداامشب هاتف اصفهانی من از خدای خود به دعا خواستم تو را امشب تو نیز بهر خدا تا سحر مرو گلچین معانی دلا بسوز که سوز تو کارها بکند دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند حافظ من به دعا کرده ام مدّعیان را هلاک زانکه خواص دعا دفع بلا کردن است فروغی بسطامی باغ دعا پر گل شود هر برگ گل بلبل شود در باغ شب گر بگذری عطر دعا را بشنوی مهدی سهیلی کلید گنج سعادت بود دعای سحر که این کلید همه قفل های بسته گشود شهریار افتادگان چو تکیه به دست دعا کنند صد درد را به قطر? اشکی دوا کنند قاسم بیک طالبی گفتی مرا که پیر شوم ای پدر بیا نفرین که در لباس دعا کردهای ببین سعید اوخرقانی دعای صبح وآه شب کلیدگنج مقصوداست بدین راه وروش میرو که بادلداده بپیوندی حافظ حافظ وظیفة تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید حافظ یا رب این آتش که در جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خلیل حافظ دعای گوشه نشینان بلا بگرداند چرا به گوشة چشمی به ما نمی نگری حافظ نالم ز جفای تو و دارم به دعا دست کان ناله مبادا که اثر داشته باشد دولتشاه قاجار خدایا به عزّت که خوارم مکن به ذلّ گنــــه شــــرمسارم مکن سعدی مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس سعدی گفتی که مستجاب کنم گر دعا کنی توفیق هم عطا کن و حال دعا ببخش صابر همدانی ای بلند اختر خدایت عمر جاویدان دهد و آنچه پیروزی و بهروزی در آن است آن دهد سعدی یا رب نگاه کس به کسی آشنا مکن ور میکنی کرم کن و از هم جدا مکن عالی شیرازی یا رب به سبو کشان مستم بخشای بر مُغبچگان می پرستم بخشای بر این منگر که باده در دست من است بر آنکه دهد باده به دستم بخشای مجمر اصفهانی من میرم و از زاری من آگهیش نیست یا رب که دعا کرد چنین زار بمیرم صباحی بیدگلی آن لاله رخ که سوخت دل من به داغ او روشن بود همیشه الهی چراغ او رمضان فنائی نخوابیده است باکین کسی هرگزدل صافم زبسترچون دعا از سینههای پاک برخیزم صائب تبریزی ای گل خوش نسیم من بلبل خویش رامسوز کزسرصدق میکندشب همه شب دعای تو حافظ خدا تــــــــــرا و مـــــرا از بــــلا نگهدارد تــــرا ز درد و مــــــرا از دوا نگهدارد حلوائی گرنمی آیم به پرسش نیست درتقصیرمن کور بادا دیده ام بیمار چون بینم تو را ذوقی تونی نهادی بر ســـر بـالین من پای ســـرت بــــالیــن بیمـاری نبیند حیرتی تونی تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد حافظ
[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 7:51 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |